English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9079 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
clock operator U تنظیمکنندهوقت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
He arrives at 4 O'clock instead of 3 O'clock. U او [مرد] عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
at eight o'clock U در ساعت هشت
four o'clock U گل لاله عباسی
clock U زمان سنج
clock U تپش زمان سنجی ساعت
clock U سنجیدن باساعت
clock U ساعت ورزشگاه
clock U زمانگیری
clock U سیگنال هایی که هم سان با باس ساعت هستند
clock U مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
clock U ماشینی که زمان را نشان میدهد
clock U مداری که فرکانس آن توسط کاربر تنظیم میشود. برای یکسان کردن سیگنالها و مدار ها با یک باس ساعت
clock U خط علامت روی دیسک یا نوار که حاوی داده درباره محل نوک خواندن است
clock U تعداد باس هایی که ساعت هر ثانیه ایجاد میکند
clock U باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
clock U وسیلهای که سرعت ساعت اصل سیستم را دو برابر میکند
clock U دوره زمانی بین دو باس ساعت متناوب
the two o'clock d. U توزیع ساعت دو
clock U ساعت
four o'clock U لاله عباسی
clock U ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
clock U ساعت
four o'clock U ساعت چهار
clock U زمان
three second clock U ساعت نشاندهنده قانون 3ثانیه در بسکتبال
o'clock U ساعت از روی ساعت
clock U سیگنال ساعت که تمام اعضای سیستم را همگام میکند
clock work U چرخهای ساعت
clock track U شیار زمان سنجی
clock stagger U رتبه زمان سنجی
clock skew U اریب زمان سنجی
clock signal U علامت زمان سنجی
clock speed U سرعت ساعت
roller clock U چشمی بسته قرقره دار
delta clock U مین میکند و باعث میشود کامپیوتر یا مدار از نو آغاز به کارکنند
delta clock U که خطا داشته یا در حلقه بی انتها قرار گرفته و یاوضعیت اشتباه داشته
digital clock U زمان سنج رقمی
game clock U ساعت ورزشگاه
internal clock U ساعت داخلی
lady clock U کفشدوز
lady clock U پینه دوز
master clock U شاه زمان سنج
master clock U زمان سنج اصلی
military clock U ساعت یا وقت نظامی
digital clock U ساعت رقمی
electric clock U ساعت الکتریکی
physiological clock U ساعت فیزیولوژیکی
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
relocation clock U دایره تنظیم تیر
effectiveness clock U دایره کارامدی پدافند هوایی دایرهای که نتایج تجزیه وتحلیل میزان کفایت پدافندهوایی را نشان میدهد
relocation clock U دایره تنظیم هدف
shot clock U ساعت مسابقه
twentyfour second clock U ساعت نشاندهنده قانون 42ثانیه در بسکتبال
The clock has stopped. U ساعت دیواری خوابیده است
This is a self - winding clock . U این ساعت دیواری کوک لازم ندارد ( اتو ماتیک است )
work against the clock U بکوب کار کردن
round the clock U ۲۴ ساعته
set the clock U ساعت را تنظیم کردن
face of the clock U صفحه ساعت
wall clock ساعت دیواری
to watch the clock U [با بیحوصلگی] دائما به ساعت نگاه کردن
to clock in [in the workplace] U مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
to clock out [in the workplace] U مهر ساعت را در آخر کارروی کارت زدن
clock timer U زمانموردنظر
round-the-clock U پیوسته
round-the-clock U لاینقطع
time clock U ساعتی که زمان ورودوخروج کارمندان را ثبت میکند
time clock U گاه ساعت
tower clock U برج ساعت
biological clock U ساعت زیستی
biological clock U زیست گشت
biological clock U زیستآهنگ
five-o'clock shadow U ته ریش
five-o'clock shadows U ته ریش
round-the-clock شبانه روزی
round-the-clock U بیست و چهار ساعته
round-the-clock U روز و شب
clock rate U نرخ زمان سنجی
chess clock U ساعت شطرنج
cuckoo clock U ساعت دیواری زنگی که در سرساعت صدایی شبیه صدای فاخته میکند
clock frequency U بسامد زمان سنجی
clock generator U مولد زمان سنجی
clock generator U ساعت زا
grandfather clock U ساعت پاندولی بلندی که روی زمین قرار میگیرد
atomic clock U ساعت اتمی
alarm clock U ساعت شماطهای
alarum clock U خیزانک
clock paradox U پارادکس زمانی
clock method U روش شمارش هدفها به طریقه ساعتی روش شمارش در جهت عقربه ساعت
clock maker U ساعت ساز
clock interrupt U وقفه زمان سنجی
alarum clock U ساعت شماطهای
clock pulse U تپش زمان سنجی
operator U اپراتور
operator U عامل
operator U کارگردان
operator U متصدی ماشین
operator U تلفنچی
operator U عملگر [ریاضی]
operator U مجموعه عملیات که اپراتور انجام میدهد تا ماشین یا فرآیند درست کار کند
operator U عملگر
operator U شخصی که یک ماشین یا فرآیندی را اجرا میکند
operator U حرف یا نشانه یا کلمهای که یک تابع یا عملیات را بیان کند
operator U انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
operator U ترتیب اجرای عملیات ریاضی
operator U نشانهای که یک عمل ریاضی را بیان کند.
operator U شخصی که با کامپیوتر کار میکند
operator U وسایل ورودی خروجی که اپراتور برای کنترل کامپیوتر استفاده میکند
operator U خدمه وسیله
operator U متصدی دستگاه
operator U تلفن چی
operator U عمل کننده
operator U گرداننده
operator U عمگر
operator U متصدی
operator U گرداننده
operator U متصدی
operator U اپراتور
operator U کاربر
operator U تلگرافچی
operator U پخشگر
operator U مجری
selective clock stetching U تکنیک برطرف کردن اختلافات زمان گیری دیجیتال بین عناصر سیستم
the clock was put back U عقربههای ساعت را عقب بردند
The plane to ... departs at ... o'clock. U هواپیمای ... ساعت ... پرواز می کند.
to set the clock forward ساعت را جلو آوردن
Does this clock keep good time? U این ساعت دیواری درست کار می کند ؟
The clock is fast (gaining). U ساعت دیواری تند کار می کند
to clock on [British E] [in the workplace] U مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
turn the clock back <idiom> U زمان را به عقب برگرداندن
One cannot put back the clock. <proverb> U هیچکس نمى تواند زمان را به عقب بر گرداند .
to clock off [British E] [in the workplace] U مهر ساعت را در آخر کارروی کارت زدن
Please don't wake me until 9 o'clock! U لطفا من را ساعت ۹ بیدار کنید!
to advance the hand of a clock U عقربه ساعت را جلو کشیدن
real time clock U زمان سنج بلادرنگ
clock calendar board U تخته ساعت / تقویم
horizontal clock system U طریقه هواسنجی برای به دست اوردن جهت باد
clock code position U سمت روبروی دماغه هواپیمایا کشتی هدف رو به دماغه هواپیما
real time clock U ساعت بلادرنگ
Laplace operator U عملگر لاپلاس [ریاضی] [فیزیک]
laplace operator U عملگر لاپلاس
keypunch operator U متصدی منگنه زنی
keypunch operator U منگنه زن
binary operator U عملگر دوتایی
impedance operator U اپراتورامپدانس
impedance operator U اپراتور مقاومت
lathe operator U تراشکار
logic operator U اپراتور منطقی
differential operator U عملگر دیفرانسیلی [ریاضی]
machine operator U متصدی ماشین
machine operator U اپراتور ماشین
machine operator U اپراتوردستگاه
logical operator U عملگر منطقی
machine operator U کارگردان ماشین
binary operator U عملگر دودوئی
operator on incentive U مقاطعه چی
dyadic operator U عملگر دوتایی
comparison operator U عملگر مقایسه
console operator U اپراتور کنسول
conditional operator U عملگر شرطی
concatenation operator U عملگر الحاقی
computer operator U اپراتور کامپیوتر
comparison operator U عملگرمقایسهای
boolean operator U عملگر جبر بول
operator on incentive U پیمانکار
boolean operator U عملگر بولی
boolean operator U عملگر بول
incentive operator U مقاطعه کار
operator on incentive U مقاطعه کار
incentive operator U پیمانکار
incentive operator U مقاطعه چی
telephone operator U تلفن چی
wireless operator U اپراتور بی سیم
arithmetic operator U اپراتور محاسباتی
operator console U کنسول اپراتور
operator console U پیشانه اپراتور
operator console U پیشانه متصدی
unary operator U عملگر یگانی
operator command U فرمان متصدی
annihilation operator U عملگر نابودی
relational operator U عملگر رابطهای
redirection operator U عملگر تعیین جهت
telegraph operator U تلگرافچی
monadic operator U عملگر تکین
radio operator U بی سیم چی
radio operator U متصدی بی سیم
radar operator U متصدی رادار
aggregate operator U عملگر جمعی
nand operator U عملگر نقیض و
n ary operator U عملگر N تایی
monadic operator U عملی که از یک عملوند برای تولید نتیجه استفاده میکند
arithmetic operator U عملگرحسابی
winch operator U driver winch
amateur operator U تفنن گر
operator's cab U بیلمکانیکیعملیاتی
inequality operator U نشانه بیان عدم شادی دو متغیر یا دو مقدار
arithmetic operator U نشان حسابی عملگر ریاضی
arithmetic operator U عملگرمحاسباتی
monadic operator U اپراتور منط قی فقط با یک عملوند
assignment operator U عملگر جایگزینی
Recent search history Forum search
0work against the clock
0Turn back the clock
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com